نویسنده: رضا اخوی



 

علّت نگاه انسان

تفاوت چهره، مو، آهنگ صدا، اندام، لباس و امتیازات ویژه هر فرد، مهم ترین عامل جلب توجه افراد و تمایز میان آنان است و همین امر سبب تنوع خواهی انسان و مقایسه میان اشخاص می گردد؛ از این رو در دستورات دینی وارد شده است فردی که قصد دارد با دختری ازدواج کند، غیر از مشاهده صورت (ظاهر)، از اندام و حتی موی او جستجو و پرسش کند؛ زیرا ممکن است در آینده با دیدن زنان دیگر و مقایسه بین آنها، اختلاف و دلسردی میان زن و شوهر به وجود آید.
رسول اکرم (ص) فرمودند: «زمانی که تصمیم داشتید با زنی ازدواج کنید سزاوار است چنان که از زیبایی سیمایش پرسش و تحقیق می کنید، درباره ی مویش نیز بپرسید؛ زیرا اگر زن دو عنصر زیبایی داشته باشد، مو، یکی از آن دو عنصر مهم است.» (1)
به طور قطع می توان گفت که سهم زیادی از اختلاف ها، طلاق ها و دل سردی افراد به سبب توجه به همین تفاوت ها است. شاید مهم ترین علت لزوم پوشش زنان همین نکته باشد که برای مردان زمینه ی مقایسه میان زنان، کمتر پدید آید و هوس های خفته بیدار نگردد.

تبیین رابطه نگاه و گناه

تبیین رابطه نگاه و گناه را با این پرسش بررسی می کنیم که چگونه ممکن است انسان با یک نگاه ساده و کم ارزش، به سوی گناه و معصیت کشیده شود و نگاه او باعث سقوط، هلاکت و گرایش او به سوی گناهان بزرگ تر باشد و دین و دنیای او در معرض فنا و نابودی قرار گیرد؟
در پاسخ باید گفت: آدمی موجودی لذت جو است و دوست دارد از همه حواس خود به نوعی لذت ببرد. حس بینایی، یکی از حواس بسیار مهمی است که منشأ بسیاری از لذت ها به شمار می آید. نگاه کردن هنگامی برای انسان منشأ لذت است که با تمرکز همراه باشد و ذهن را به خدمت بگیرد؛ در واقع فلسفه ی چشم چرانی جز این نیست که فرد با تمرکز هنگام نگاه و استخدام تخیلات، در دنیای خیال به هوسرانی می پردازد؛ در حقیقت آنچه را لذت آفرین می کند، تخیلاتی است که فرد در خود می پروراند.
فرد با مشاهده یک چهره زیبا برای آنکه نگاه خود را لذت انگیز کند اوهام لذت آوری در ذهن خود می آفریند و آنها را تقویت می کند. برای این کار (تقویت اوهام لذت آفرین) نخست نگاه خویش را تمرکز و استمرار می بخشد تا بتواند به مرحله تناوری (حالت تجسم) برسد.
پس از نگاه متمرکز به چهره زیبا، قوه لذت جوی آدمی در وجود او بیدار می شود و تصاویر ذهنی آن را بیشتر می کند و نوعی حسرت و عطش ویژه در جان فرد به حرکت در می آید. آدمی در این مرحله از درون برای ارضای غریزه تحریک شده، به صحنه سازی ذهنی رو می آورد و خیلی زود ویژگی های ظاهری فرد مورد نظر را در مغز می پروراند و تصویر کاملی از خصوصیات پیدا و ناپیدای او درست می کند و در عالم خیال به بهره وری جنسی می پردازد. (2)
پس منشأ رابطه نگاه و گناه به وجود رابطه ای وابسته است که بین نگاه و تخیل وجود دارد؛ زیرا نگاه و تخیل هرگز از یکدیگر جدا نیستند و اگر بیننده، پاک دامن و عفیف باشد و نگاه هوس آلود نکند، با این همه نمی تواند ذهن را از تخیل غیر ارادی رها سازد؛ جز اینکه تخیل فرد پاک دامن به آلودگی نمی انجامد و این امور را در ذهن خود نمی پروراند؛ ولی کسی که از تربیت دینی و انسانی فاصله گرفته است، با نگاه متمرکز به چهره ی زیبا و مناظر شهوت انگیز و اوج گرفتن اوهام غریزی و حالت تجسم در ذهن، ذهن او برای ارضای غریزه جنسی تحریک شده، به صحنه سازی می پردازد و فرد بیننده احساس می کند بی اختیار به سمت فرد مورد نظر در حال حرکت و نزدیک شدن است که این حالت نشان از تمایل به سرکشی و آلودگی دارد که بر اثر نگاه فرد پدید آمده است. پس از این تخیلات و اوهام، فرد، کنترل اراده و اختیار خود را از دست می دهد و به هر نحو ممکن می خواهد به آنچه در ذهن خود به تصویر کشیده است برسد و چه بسا در راه رسیدن به آن هدف، از ارتکاب گناه و معصیت نیز شرم نکند و دین و دنیای خود را فدای لذتی خیالی کند.

آنجا که شهوت خیمه زند جای عقل نیست
غوغا بود دو پادشه اندر ولایتی

وانگه که شهوت دست به تجاوز دراز کند
معلوم شود که عقل ندارد کفایتی

امام صادق (ع) با اشاره به پیامدهای نگاه های آلوده و وجود ارتباط بین نگاه و گناه می فرمودند:
«النظر برید الزنا»؛ نگاه، نامه رسان زنا است.
امیر کلام حضرت علی علیه السلام با اشاره به همین نکته می فرمایند: «العین برید القلب»؛ (3) چشم و نگاه، نامه رسان قلب است؛ یعنی وقتی چشم چیزی را دید، مشاهداتش به وسیله اعصاب سمپاتیک و پاراسمپاتیک به مغز مخابره می شود و در مغز نوعی تلاطم پدید می آید و هورمون های محرک غرایز به سراسر بدن گسیل می شوند و زمینه انحراف و رفتارهای غیر عفیفانه را در فرد ایجاد می کنند.
حضرت در روایتی دیگر می فرماید: «چشم، دیده بان عقل و جاسوس دل است.» (4)
به گفته ی باباطاهر:

ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد

بسازم خنجری نیشش ز فولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد

کور کردن چشم، هنر نیست؛ هنر آن است که دیده را با اراده ای قوی و در پوشش ایمان و تقوا و توجه به پیامدهای منفی نگاه های هوس آلود، از محرمات الهی باز داریم.

علاج قبل از واقعه

به طور حتم، بسیاری از احکامی که در دین وارد شده، به منزله پیشگیری و علاج قبل از واقعه است؛ یعنی از آنجا که خداوند به مصالح و مفاسد وقایع آگاه است و از روحیات و خلقیات بندگان خود اطلاع دارد و می داند که بیشتر افراد در مقابل امیال نفسانی و قوای شهوانی تسلیم شده، به زانو در خواهند آمد، بسیاری از امور و کارها را به صورت تحذیر یا ارشاد به بندگان اعلام کرده است؛ به عنوان مثال، انسان را از خلوت با نامحرم نهی می کند؛ زیرا در این نوع خلوت ها، غالباً هوس های خفته بیدار شده، نفس، انسان را به سوی گناه و ناپاکی سوق می دهد.
خلوت ها معیار خوبی برای سنجش ایمان افراد هستند؛ زیرا با این فرض که جز فرد و خدای او، شخص دیگری در آن مکان حضور ملموس ندارد، با این همه آیا فرد خود را به گناه و معصیت آلوده می سازد یا خیر؟ همچنین «خلوت» یکی از مکان هایی است که حضور و وسوسه شیطان، پررنگ تر احساس می شود و جالب این که شیطان نیز در سفارش خود، انسان را از خلوت با زنان نامحرم نهی کرده است.
امام باقر (ع) می فرمایند: «وقتی نوح (ع) قوم خود را نفرین کرد، ابلیس (رئیس شیاطین) نزد او آمد و گفت: ای نوح! تو بر گردن من حقی داری [به خاطر نفرینی که در حق قوم خود کردی و آنان را به جهنم فرستادی و دیگر کسی نماند که بر گمراه کردن او رنج برم]، من نیز می خواهم پاسخ این خوبی تو را با سه نصیحت بدهم: ای نوح! مرا در سه جا یادآور و حاضر بدان که در آن سه مورد، بیشتر از همیشه به انسان نزدیکم: هنگام خشم و غضب، هنگام داوری و قضاوت بین دو نفر و هنگامی که با زن بیگانه ای خلوت کردی و هیچ کس با تو نیست.» (5)
امام صادق (ع) نیز به نقل از رسول خدا (ص) فرمودند: «روزی حضرت موسی (ع) نشسته بود، ابلیس نزد او آمد و گفت: تو را به سه چیز سفارش می کنم: ای موسی! هیچ گاه با زنی که بر تو حلال نیست خلوت نکن؛ زیرا در این وقت است که خود من (ابلیس) همنشین شما می شوم و شما را با وسوسه خود به فساد و گناه می کشانم.» (6)
رسول خدا (ص) فرمودند:
«لا یخلون رجل بامراة الا کان ثالثهما شیطان»؛ (7) هیچ گاه مرد و زن نامحرمی با یکدیگر خلوت نمی کنند، جز این که شیطان سومین نفر آنها خواهد بود.
همچنین خداوند انسان را از تماس بدنی با نامحرم و نیز صحبت یا شوخی های بی مورد با جنس مخالف بر حذر می دارد؛ زیرا این گونه تماس ها، آتش شهوت را در خرمن وجود انسان شعله ور می سازد و این مقدمه ای برای فلاکت و هلاکت انسان خواهد شد.
در بحث نگاه نیز همین قاعده ساری و جاری است؛ یعنی خداوند می فرماید: بنده من! از نگاه های آلوده و از روی شهوت اجتناب کن؛ زیرا با انجام این عمل، به سوی گناهان دیگر متمایل می شوی و این زمینه ای برای بی عفتی و ناپاکی فرد، خانواده و اجتماع خواهد شد.

سه داستان عبرت آموز

اکنون به چند داستان عبرت آموز در این زمینه اشاره می کنیم تا روشن گردد که بازگشت صلاح و منفعت اوامر و نواهی خداوند متعال به خود فرد، خانواده و اجتماع است.

لبخندی عامل قتل شد!

یکی از قضات کشور در کتاب خود نقل می کند: زمانی که در دادگستری انجام وظیفه می کردم، یکی از بازپرس ها به اتاق من آمد و گفت: چند روز قبل جسدی را زیر یکی از پل های جاده کاشان کشف کردم که قابل شناسایی نیست.
من نیز پس از عکس برداری، جریان را در روزنامه اعلام کردم و اجازه دفن او را صادر نمودم. سه روز بعد از انتشار این خبر در روزنامه، بستگان وی آمدند و بعد از نبش قبر جسد او را شناخته و جنازه اش را برای دفن به وطن خودشان ـ که یکی از روستاهای کاشان بود ـ منتقل کردند. بعد از تحقیقات مشخص شد که مقتول، کارگر یکی از کارخانه های قالی بافی بوده که به دسیسه همسرش به قتل رسیده است.
ماجرا از این قرار بود که فرد مذکور (مقتول) برای نصب کولر، مرد برق کشی را ـ که همسایه او بود ـ به خانه می آورد، هنگام راه اندازی کولر همسر صاحب خانه به برق کش کمک می کند و در ضمن با هم گفتگو کرده، لبخند می زنند.
از همین ارتباط جزئی کار به معاشقه و مراوده و انجام عمل منافی عفت منتهی می شود و برای این که از آزادی محض برخوردار شوند، شوهر خود را بارها با تحریکات و تشویقات فراوان به مسافرت و خارج از شهر می فرستد تا از آزادی بیشتری برخوردار گردند. وقتی از هیچ یک از راه ها به نتیجه دلخواه خود نمی رسند، آخر الامر تصمیم می گیرند به زندگی او خاتمه دهند؛ از این رو در یک مهمانی که از جوان برق کار در منزل مقتول به عمل می آید، همسر مقتول در پارچ نوشابه ده قرص والیوم حل می کند و به خورد او می دهد. وقتی شوهرش بر اثر خوردن نوشابه آلوده بی هوش می شود، او را داخل آشپزخانه می برند و مقداری بنزین روی بدنش می ریزند و از منزل خارج می شوند و با زدن کلیدی که از قبل آماده کرده بودند، جریان برق را به آشپزخانه وصل می کنند و منتظر آتش سوزی می شوند، غافل از اینکه سیم برق بر اثر اصابت وسایل بازی بچه همسایه، قطع شده است. آنان برای اینکه جریان فاش نشود به سرعت آن بینوا را خفه می کنند و با عجله او را در صندوق عقب ماشین جاسازی می کنند و شبانه جسد او را زیر یکی از پل ها می اندازند. (8)
آری! یک لبخند و شوخی، انسان را به این مرحله از پستی و رذالت می کشاند و دین و دنیای انسان را بر باد فنا می دهد.

از خلوت تا بزرگ ترین جنایت

در سال 1364 در جاده ی اصفهان و در نیمه شب، مردی را در اتومبیلش و کنار همسرش سر بریدند. بعد از هفت ماه پیگیری مشخص شد که این قتل فجیع به توطئه همسر مقتول و توسط دوست نامشروع او انجام شده است.
مقتول مردی زیبا و رشید و تکنسین کارخانه ذوب آهن و پسر عمه ی همسر خود بود و قاتل نیز مردی سیاه چهره و بد اندام از شهر و استانی دیگر.
ماجرا و چگونگی قتل، طبق اعتراف همسر مقتول به این شرح است: روزی برای مراجعه به دندان پزشکی از محل سکونت مان در فولادشهر به مقصد اصفهان سوار اتومبیلی شدم، هنگام پیاده شدن دستم به دست راننده خورد و جرقه ای شهوت انگیز در دلم شعله کشید. قرار شد راننده صبر کند و مرا برگرداند. هنگام بازگشت جوّ خلوت به همراه سابقه قبلی، ما را گرفتار صحبت های نامشروع کرد. سرانجام قرار شد روزها بعد از ساعاتی که شوهرم به محل کار خود می رود او به منزل ما بیاید. این قرار عملی شد و به مدت دو سال با هم رابطه داشتیم.
از آنجا که شوهرم را مزاحم می دیدم، بارها پیشنهاد کشتن او را به رفیقم دادم تا بعد از کشتن او با هم به طور رسمی ازدواج کنیم. چند بار نیز نقشه ی قتل او را کشیدیم؛ ولی هیچ کدام عملی نشد تا این که برای آخرین بار که شبانه عازم تهران بودیم، او را تحریک کردم دنبال ما حرکت کند و یکی دو نفر را با خود بیاورد، وقتی دستمال های کاغذی مچاله شده را از شیشه ماشین بیرون انداختم آماده باشند، در آن هنگام من نیز ماشین را به بهانه دل درد متوقف می کنم، آنها نیز پیاده شوند و شوهرم را بکشند.
طبق برنامه، قاتل با کمی فاصله دنبال ما حرکت کرد، من نیز به بهانه دل درد ماشین را متوقف کردم، بلافاصله ماشین قاتل پشت سر ما ایستاد و با دو نفر از همدستانش با چهره نقاب زده پیاده شدند.
یکی از آنها نیز برای رد گم کردن و عادی جلوه دادن امر، فلاکس آب را روی کاپوت ماشین گذاشت و کنار آن ایستاد و ماجرا را تماشا می کرد. قاتل نیز با یکی از همدستانش وارد ماشین شدند و شوهرم را به عقب ماشین کشیدند.
شوهرم خیال می کرد آنها برای بردن ماشین و اموال به این کار اقدام کرده اند؛ از این رو به آنها گفت: سویچ ماشین را می دهم؛ ولی با من و همسرم کاری نداشته باشید.
آن گاه همدست قاتل دست های شوهرم را به عقب کشید و قاتل با کارد سر او را از بدن جدا کرد.
بعد از رفتن آنها پیاده شدم و اتوبوسی را متوقف کردم و با داد و فریاد گفتم که سه نفر نقاب زده آمدند و شوهرم را کشتند. بعد هم جریان را به پاسگاه و تحقیقات کشید و حقیقت ماجرا فاش شد.
دادگاه نیز قاتل را که مردی مجرد بود به عنوان عمل منافی عفت صد ضربه شلاق زد و سپس او را به عنوان قصاص اعدام کرد و همسر مقتول نیز به حد شرعی سنگسار محکوم گردید و حکم صادره در مورد آنها اجرا شد. شخصی هم که دست های قاتل را گرفته بود به حبس ابد و دیگری که نگهبانی می داد، به کور شدن چشم محکوم شد. (9)
اینجا است که معنای کلام رسول خدا (ص) روشن می شود. ایشان فرمودند: «اگر سوزنی را با شدت و ضربه به سر یکی از شما فرو کنند، بهتر از آن است که زن نامحرم را لمس کند.» (10)

از لمس پا تا لمس مرگ

در سال 1368 در شهر قم، جریان مردی که سر او را بریده و اندامش را با ضربات چاقو شکافته بودند، به دادگستری کشیده شد. بعد از پیگیری و بازپرسی مشخص شد که قاتل از بستگان مقتول است و جریان قتل به توطئه همسر مقتول ـ که با قاتل رابطه نامشروع داشته ـ عملی شده است.
کیفیت قتل و نقطه آغاز این جنایت به اعتراف همسر مقتول به این شکل بوده است که در یکی از شب های زمستان، قاتل به منزل پسرعمه ی خود می رود. صاحب منزل مهمان را به زیر کرسی راهنمایی می کند. در اثنای شب نشینی پای مهمان به پای زن صاحب خانه برخورد می کند و از همان جا جرقه شهوت در دل هر دو شعله می کشد و رفته رفته به عشق مفرط و برقراری رابطه نامشروع منجر می گردد و چون زن، شوهر خود را مزاحم آزادی اش می بیند، دوستش را تحریک می کند که او را به قتل برساند تا این که روزی دوست خود را در کمد منزل جای می دهد، کاردی را در کمد می گذارد و هنگامی که شوهرش می آید، زود غذای او را آماده می کند و او را می خواباند تا قاتل با کمک وی، شوهرش را به قتل برساند.
برنامه مقدماتی انجام می شود؛ ولی ناگهان شوهر زن صدای سرفه ای از داخل کمد اتاق پذیرایی به گوشش می رسد. درب کمد را که باز می کند ناگهان با پسر دایی خود روبرو می شود و او نیز با ضربات چاقو شوهر زن را از پای در می آورد و بعد هم سر او را جدا می کند و با کمک همسر مقتول اندام خود را می شوید و با هم از منزل خارج می شوند.
صبح روز بعد زن مقتول وارد منزل می شود و فریاد و جنجال به پا می کند که دیشب در منزل نبودم، دزد وارد خانه ام شده و مقداری اموالمان را برده و شوهرم را نیز کشته است.
سرانجام قاتل به صد ضربه شلاق و اعدام و زن نیز به سنگسار محکوم شدند و حکم صادره در ملأ عام به اجرا درآمد. (11)

نتیجه مهم

شاید برخی با خواندن این داستان ها، حقیقی بودن آن را انکار کنند و برخی نیز نسبت به جنس زن به دیده شک و تردید بنگرند. البته در وجود زنان پاک دامن و با عفتی که در سراسر زندگی خود لحظه ای دامن به بی عفتی نیالوده و عمری پربرکت و سرشار از ایمان و تقوا داشته و به درجات علمی و معنوی رسیده اند، جای هیچ شک و تردیدی نیست؛ اما آنچه باید از این داستان ها بیاموزیم این است که گاه یک سخن و لبخند بی مورد یا یک برخورد به ظاهر ساده، اثرات و زیان های جبران ناپذیری به دنبال می آورد و انسان را به ذلت و خواری در دنیا و عذاب و کیفر اخروی دچار می سازد؛ البته نمی گوییم هر برخوردی چنین نتایج رسوا کننده ای به بار می آورد یا در هر مجلس مختلط یا با هر خنده، مزاح و امثال آن به چنین جنایاتی دامن زده می شود، بلکه مراد این است که این گونه امور، زمینه سازند و کافی است که از هر هزار مورد، یکی به این نتایج برسد و هدف همان است که در عنوان بحث گفتیم: «علاج قبل از واقعه».

من آنچه شرط بلاغ است با تو می گویم
تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال

پی نوشت ها :

1. بحار الانوار، ج 103، ص 37.
2. جلوه نمایی زنان و نگاه مردان، ص 112.
3. میزان الحکمة، ج 4، ص 3288؛ عیون الحکم و المواعظ، ص 38.
4. همان.
5. مستدرک الوسائل، ج 14، ص 265.
6. همان.
7. همان.
8. خیمه ی عفاف، ص 111.
9. همان، ص 133.
10. کنز العمال، ج 5، ص 328.
11. همان، ص 136.

منبع: اخوی، رضا؛ (1356)، مدیریت نگاه: بررسی رابطه نگاه از دیدگاه معارف دینی، قم: بهار دلها، چاپ دوم.